سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمد جواد پرچمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

باید نشست و از برکـاتى چنین نوشت            تا روز حشر از حسناتى چنین نوشت

از کـشتـى وسیع نجـاتى چـنین نوشت            از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت


بر گردن جهان تـشیـع چه دیـنى است

این شور بى مقایسه حج حسینى است

کى دیـده است جمعـیتى اینچـنین بگـو            شور و شعـور و تربیتى اینچـنین بگو

یک مکـتـب و اهـمیـتى اینچـنین بگـو            کى دیده است تـسلیـتـى اینچـنین بگـو

پاى پیاده در دل صحرا به شوق کیست؟

گر خـوانمش قـیـامت دنیا بعـید نیست

این رستخیز عام که درسى حماسى است            یک مکتب مجرب انسان شناسى است

رزمایش بزرگ عبـادى سیـاسى است            این کار ریشه ایست پیامش اساسى است

بی‌سابقه ترین تجمع روى زمین شده است

حالا مدال وحدت ما اربعین شده است

این اربعـیـن هـمایشى از اتحاد ماست            یک پرده از نمایش یوم الجهاد ماست

مقـیـاسى از تلاطـم مـردم نهاد ماست            این اربعین نشانه اى از اعـتقاد ماست

ما سالهاست عاشق یک بی‌کـفن شدیم

تاثیر عاشقى است که دور از وطن شدیم

اول نـجـف مـقـابـل مــیـخـانـۀ عــلـى            جـامــى بـزن ز بـادۀ مـسـتـانـۀ عـلـى

اذن دخــول پـشـت در خــانــۀ عــلـى            زآنـجـا سـپـس زیـارت دردانـۀ عـلـى

باید ولى شناخت سپس جان به کف گذشت

باید براى کرب وبلا از نجـف گذشت

وقت وصال مى طلبـد دل به جـاده زد            موکب به موکب از لب پیمانه باده زد

بایـد در این مـسیـر قـدم بـى اراده زد            بـوسـه بـه روى تـاول پـاى پـیـاده زد

عـاشق شدن وسیـلۀ آواره بـودن است

آوارگـى نـتـیـجـۀ بیـچـاره بودن است

مـردم دلى به سـوى قـرن می‌بـرنـد آه            جان هاى مست را سوى تن می‌برند آه

سـر را براى کـشته شدن می‌بـرنـد آه            دنبـال خـویـش بچه و زن می‌بـرنـد آه

شکر خـدا که غذاى فراوان رسانده‌اند

زوّار شـاهِ تـشنـه که تـشنـه نـمانـده‌اند

پـاى پُـر آبـلـه غــم مـرهــم نـداشـتـنـد            چـیـزى براى طى سـفـر کـم نـداشتـند

زن هـاى این پـیـاده روى غـم نـداشتند            یک لحظه ترس در دل خود هم نداشتند

یک لحظه چادر از سر یک زن جدا نشد

یک گـوشـواره دردسـر گوش ها نشد

بعد از حسین جوشش مکتب شروع شد            خونش که ریخت گریۀ هرشب شروع شد

در بین دخـتـران حـرم تب شروع شد            یک اربعین رسالت زینب شـروع شد

گرچه به روى ناقـۀ عـریان سوار شد

حـیـدر شد و خـطـبۀ او ذوالـفـقـار شد

مرثیه را به وادى کوفه رساند و رفت            او سنگ خورد ولى خطبه خواند و رفت

در بین کوچه چادر خود را تکاند و رفت            ابن زیـاد را سر جـایش نشاند و رفت

کـاخ یـزید را به سـر او خـراب کـرد

و یک تـنـه به جاى همه انـقـلاب کرد

نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.



گرچه به روى ناقـۀ عـریان سوار شد          حیدر شد و همش سخنش ذوالفقار شد